
خاطره ازدواج ترسناک من
خاطره ازدواج ترسناک من سلام اینو برای این میفرستم که کسانی که مشابه من هستن بخونن و براشون یه تجربه بشه. من دو ساله که ازدواج کردم. از دوران بچگی از ازدواج می ترسیدم چون عمه م عروسی کرده بود و از شب عروسیش خیلی بد تعریف کرده بود. بعدشم چند تا از همکلاسی هام هم خاطره خوبی از شب عروسی شون نداشتند. خیلی از خواستگارامو رد کردم ولی شوهرمو که باهاش ازدواج کردم نتونستم، چون همه اون چیزایی که به عنوان یه همسر ایده آل می خواستم داشت. ولی […]
ادامه مطلب